معنی فارسی involvedly

B1

به شیوه‌ای پیچیده و احاطه‌کننده به موضوعی اشاره دارد.

In a manner that is complex or intricate.

example
معنی(example):

او به طور پیچیده‌ای درباره پیچیدگی‌های موضوع صحبت کرد.

مثال:

She spoke involvedly about the complexities of the issue.

معنی(example):

این داستان به طور پیچیده‌ای روایت شد و منجر به سردرگمی شنوندگان گردید.

مثال:

The story was told involvedly, leading to confusion among the listeners.

معنی فارسی کلمه involvedly

:

به شیوه‌ای پیچیده و احاطه‌کننده به موضوعی اشاره دارد.