معنی فارسی inweaves
B1به هم بافتن یا متصل کردن در زمان حال.
Present tense of inweave; to weave together multiple elements.
- VERB
example
معنی(example):
او نخها را به هم میبافد تا طرحی منحصر به فرد ایجاد کند.
مثال:
She inweaves the threads to create a unique design.
معنی(example):
هنرمند تجربیات خود را در اثر هنری میبافد.
مثال:
The artist inweaves their experiences into the artwork.
معنی فارسی کلمه inweaves
:به هم بافتن یا متصل کردن در زمان حال.