معنی فارسی irrepressibly

B1

به طور غیرقابل کنترل، به حالت یا وضعیتی اشاره دارد که نمی‌تواند پابند شود.

In an irrepressible manner; unable to be restrained or controlled.

example
معنی(example):

او با وجود خبر ناامیدکننده، غیرقابل کنترل لبخند زد.

مثال:

He smiled irrepressibly, despite the disappointing news.

معنی(example):

او به طور غیرقابل کنترلی به جوک خنده‌دار خندید.

مثال:

She laughed irrepressibly at the funny joke.

معنی فارسی کلمه irrepressibly

:

به طور غیرقابل کنترل، به حالت یا وضعیتی اشاره دارد که نمی‌تواند پابند شود.