معنی فارسی islandless
B1به وضعیتی اطلاق میشود که در آن هیچ جزیرهای وجود ندارد.
Describing land or an area that lacks islands.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این منطقه بدون جزیره بود، که باعث ایجاد اکوسیستم متفاوتی شد.
مثال:
The region was islandless, leading to a different ecosystem.
معنی(example):
آنها منظره بیجزیره سرزمین اصلی را ترجیح دادند.
مثال:
They preferred the islandless landscape of the mainland.
معنی فارسی کلمه islandless
:
به وضعیتی اطلاق میشود که در آن هیچ جزیرهای وجود ندارد.