معنی فارسی kicktail
B1قسمتی از تختهسنگ که نوک آن بالاتر از سطح اصلی قرار دارد و به حرکتهای خاص کمک میکند.
The raised tip of a skateboard that helps in performing tricks.
- NOUN
example
معنی(example):
یک دم ککی به تختهسنگی جلوه بیشتری میدهد.
مثال:
A kicktail adds extra flair to the skateboard.
معنی(example):
او از دم ککی تختهاش برای انجام ترفندها استفاده کرد.
مثال:
He performed tricks using the kicktail of his board.
معنی فارسی کلمه kicktail
:
قسمتی از تختهسنگ که نوک آن بالاتر از سطح اصلی قرار دارد و به حرکتهای خاص کمک میکند.