معنی فارسی knifeless
B1حالتی که در آن از چاقو استفاده نمیشود، بهخصوص برای ایمنی و سهولت.
Describes a situation or tools designed for use without knives, often for safety or ease.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این دستور غذایی برای ایمنی به گونهای طراحی شده بود که به چاقو نیاز نداشت.
مثال:
The recipe was made to be knifeless for safety.
معنی(example):
ابزارهای آشپزخانه بدون چاقو پخت و پز را برای کودکان آسانتر کردند.
مثال:
The knifeless kitchen tools made cooking easier for children.
معنی فارسی کلمه knifeless
:
حالتی که در آن از چاقو استفاده نمیشود، بهخصوص برای ایمنی و سهولت.