معنی فارسی knubbier

B1

ناهموارتر از دیگر نمونه‌ها.

More knobby or bumpy in texture than something else.

example
معنی(example):

این یکی از دیگری ناهموارتر است.

مثال:

This one is knubbier than the other.

معنی(example):

قسمت‌های ناهموارتر گیاه توجه من را جلب کرد.

مثال:

The knubbier parts of the plant caught my attention.

معنی فارسی کلمه knubbier

: معنی knubbier به فارسی

ناهموارتر از دیگر نمونه‌ها.