معنی فارسی knuckly
B1به ویژگیهای زبر و خشن اشاره دارد.
Describing a rough or bumpy surface, especially in relation to skin or materials.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در هنگام دست دادن، گیره زبر و محکمی داشت.
مثال:
He had a knuckly grip when he shook my hand.
معنی(example):
لبههای زبر سنگ تیز بودند.
مثال:
The knuckly edges of the rock were sharp.
معنی فارسی کلمه knuckly
:
به ویژگیهای زبر و خشن اشاره دارد.