معنی فارسی lancinate
B1لانس کردن، بریدن با چاقو یا شیء تیز، به ویژه بهصورت سریع و مستقیم در یک مسیر خاص.
To cut or pierce something with a sharp object, often in a direct and swift manner.
- VERB
example
معنی(example):
چاقو میتواند از میان مواد سفت عبور کند.
مثال:
The knife can lancinate through tough materials.
معنی(example):
پزشک توضیح داد که چگونه یک آسیب لانسی ممکن است رخ دهد.
مثال:
The doctor explained how a lancinate injury might occur.
معنی فارسی کلمه lancinate
:
لانس کردن، بریدن با چاقو یا شیء تیز، به ویژه بهصورت سریع و مستقیم در یک مسیر خاص.