معنی فارسی laplandish
B1سبکی از معماری و طراحی مد، به وضوح ناحیه لاپلند را نشان میدهد.
Of or relating to Lapland or its culture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
معماری در روستا دارای سبک لَپلَندیش است.
مثال:
The architecture in the village has a laplandish style.
معنی(example):
آنها برای جشن لباسهای لَپلَندیش پوشیدند.
مثال:
They wore laplandish clothing for the festival.
معنی فارسی کلمه laplandish
:
سبکی از معماری و طراحی مد، به وضوح ناحیه لاپلند را نشان میدهد.