معنی فارسی lapling
A2کودکی که در ناحیه لاپلند به دنیا آمده یا در آن زندگی میکند.
A young person or child from Lapland.
- NOUN
example
معنی(example):
لَپلینگ با خوشحالی در برف بازی میکرد.
مثال:
The lapling was playing happily in the snow.
معنی(example):
او یک لَپلینگ را در یک جای دنج پیدا کرد.
مثال:
She found a lapling nestled in a cozy spot.
معنی فارسی کلمه lapling
:
کودکی که در ناحیه لاپلند به دنیا آمده یا در آن زندگی میکند.