معنی فارسی latence

B1

تاخیری که در ظهور علائم یا نشانه‌های بیماری یا وضعیت خاصی وجود دارد.

The state of being latent; a period of dormancy or inactivity before symptoms appear.

example
معنی(example):

تاخیر بیماری می‌تواند بسیار گیج‌کننده باشد.

مثال:

The latence of the disease can be very confusing.

معنی(example):

تاخیر در برخی شرایط می‌تواند تشخیص را دشوار کند.

مثال:

Latence in certain conditions can make diagnosis difficult.

معنی فارسی کلمه latence

: معنی latence به فارسی

تاخیری که در ظهور علائم یا نشانه‌های بیماری یا وضعیت خاصی وجود دارد.