معنی فارسی latens

B1

به تأخیر افتادن یا مقداری سردرگمی داشتن.

To become latent; to hide or remain inactive.

example
معنی(example):

این وضعیت می‌تواند در صورت نادیده گرفتن به تأخیر بیفتد.

مثال:

The condition can latens when ignored.

معنی(example):

ترس می‌تواند توانایی عمل کردن شما را به تأخیر بیندازد.

مثال:

Fear can latens your ability to act.

معنی فارسی کلمه latens

: معنی latens به فارسی

به تأخیر افتادن یا مقداری سردرگمی داشتن.