معنی فارسی layerage

B2

به معانی مختلف اشاره می‌کند که به لایه‌ها و قرار گرفتن آنها در هم مرتبط است.

The arrangement or deposition of layers, particularly in geology or painting.

example
معنی(example):

لایه‌گذاری رنگ بافت زیبایی ایجاد کرد.

مثال:

The layerage of the paint created a beautiful texture.

معنی(example):

آنها لایه‌گذاری formations زمین‌شناسی را بررسی کردند.

مثال:

They studied the layerage of geological formations.

معنی فارسی کلمه layerage

: معنی layerage به فارسی

به معانی مختلف اشاره می‌کند که به لایه‌ها و قرار گرفتن آنها در هم مرتبط است.