معنی فارسی lazying
B1به معنای گذراندن وقت بهخصوص بهصورت غیرفعال و بیحرکت.
The act of being lazy or inactive; taking time to relax and do nothing.
- VERB
example
معنی(example):
آنها بعدازظهر را در پارک به تنبلی گذراندند.
مثال:
They spent the afternoon lazying at the park.
معنی(example):
من از تنبلی در خانه در روزهای بارانی لذت میبرم.
مثال:
I enjoy lazying around the house on rainy days.
معنی فارسی کلمه lazying
:
به معنای گذراندن وقت بهخصوص بهصورت غیرفعال و بیحرکت.