معنی فارسی lexiconist
B1شخصی که به تألیف یا جمعآوری واژهنامهها و لیستهای کلمات میپردازد.
A person who compiles or writes lexicons or glossaries.
- NOUN
example
معنی(example):
لغتنگار یک واژهنامه جامع جمعآوری کرد.
مثال:
The lexiconist compiled a comprehensive glossary.
معنی(example):
به عنوان یک لغتنگار، او از کاوش در کلمات نادر لذت میبرد.
مثال:
As a lexiconist, she enjoyed exploring rare words.
معنی فارسی کلمه lexiconist
:
شخصی که به تألیف یا جمعآوری واژهنامهها و لیستهای کلمات میپردازد.