معنی فارسی limbal
B1منطقهای در چشم که به حفظ سلامتی و عملکرد طبیعی آن کمک میکند.
Relating to a border or edge, particularly in the context of the eye's anatomy.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
منطقه لمبالی چشم برای سلامت آن حیاتی است.
مثال:
The limbal region of the eye is crucial for its health.
معنی(example):
سلولهای بنیادی لمبالی نقش مهمی در بازسازی چشم دارند.
مثال:
Limbal stem cells play an important role in eye regeneration.
معنی فارسی کلمه limbal
:
منطقهای در چشم که به حفظ سلامتی و عملکرد طبیعی آن کمک میکند.