معنی فارسی limbat
B1لپه، بخشی از برگ که معمولاً در دو طرف آن قرار دارد و در فتوسنتز نقش دارد.
The edge of a leaf or plant part, significant in its physiological processes.
- NOUN
example
معنی(example):
لپه برگ در فرایند فتوسنتز کمک میکند.
مثال:
The limbat of the leaf helps in photosynthesis.
معنی(example):
ما ساختار لبه را زیر میکروسکوپ مطالعه کردیم.
مثال:
We studied the limbat structure under a microscope.
معنی فارسی کلمه limbat
:
لپه، بخشی از برگ که معمولاً در دو طرف آن قرار دارد و در فتوسنتز نقش دارد.