معنی فارسی limby
B1به معنای داشتن ویژگیهای نرم و منعطف، مخصوصاً در ظاهر.
Having a supple and flexible quality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این سگ ظاهری نرم و انعطافپذیر دارد که آن را دوستداشتنی میکند.
مثال:
The dog has a limby appearance, which makes it adorable.
معنی(example):
ساختار نرم و انعطافپذیر او به او کمک میکند در شنا عالی باشد.
مثال:
His limby build helps him excel in swimming.
معنی فارسی کلمه limby
:
به معنای داشتن ویژگیهای نرم و منعطف، مخصوصاً در ظاهر.