معنی فارسی limitative

B2

قوانین یا مقرراتی که هدفشان محدود کردن یا تنظیم رفتار است.

Rules or regulations aimed at limiting or controlling behavior.

example
معنی(example):

قوانین محدودکننده برای حفظ نظم لازم بودند.

مثال:

The limitative rules were necessary to maintain order.

معنی(example):

آن‌ها اقداماتی محدودکننده برای کنترل وضعیت به کار بردند.

مثال:

They implemented limitative measures to control the situation.

معنی فارسی کلمه limitative

: معنی limitative به فارسی

قوانین یا مقرراتی که هدفشان محدود کردن یا تنظیم رفتار است.