معنی فارسی limitatively
B1بهصورت محدودکننده یا با قید و شرط.
In a manner that limits or restricts.
- ADVERB
example
معنی(example):
این توافق به گونهای محدودکننده طراحی شده بود تا از سوءاستفاده جلوگیری کند.
مثال:
The agreement was designed limitatively to prevent misuse.
معنی(example):
آنها دسترسی به فایلهای محرمانه را به صورت محدودکنندهای محدود کردند.
مثال:
They limitatively restricted access to the confidential files.
معنی فارسی کلمه limitatively
:
بهصورت محدودکننده یا با قید و شرط.