معنی فارسی limpness
B1حالت یا کیفیت بیحالی و ناتوانی، به ویژه در مورد اعضای بدن یا اشیاء.
The quality of being limp; lacking strength or firmness.
- NOUN
example
معنی(example):
لرزیدگی شاخه درخت باغبان را نگران کرد.
مثال:
The limpness of the tree branch worried the gardener.
معنی(example):
او لرزیدگی بدنش را بعد از بیماری طولانی توصیف کرد.
مثال:
He described the limpness of his body after the long illness.
معنی فارسی کلمه limpness
:
حالت یا کیفیت بیحالی و ناتوانی، به ویژه در مورد اعضای بدن یا اشیاء.