معنی فارسی listful

B1

دارای ویژگی فهرستی، تمایل به استفاده از لیست‌ها برای سازماندهی موارد.

Characterized by a tendency to use lists for organization.

example
معنی(example):

جوانب فهرستی او برنامه‌ریزی را آسان‌تر کرد.

مثال:

Her listful demeanor made planning easier.

معنی(example):

داشتن جنبه‌های فهرستی می‌تواند به فرد کمک کند منظم بماند.

مثال:

Being listful can help one stay organized.

معنی فارسی کلمه listful

: معنی listful به فارسی

دارای ویژگی فهرستی، تمایل به استفاده از لیست‌ها برای سازماندهی موارد.