معنی فارسی listlessly

B1

بدون انرژی یا علاقه، به‌گونه‌ای که نشان‌دهنده خستگی یا بی‌تفاوتی است.

In a manner lacking energy or interest; indicating tiredness or indifference.

example
معنی(example):

او بی‌حوصله به صفحه خالی خیره شد.

مثال:

He stared listlessly at the blank page.

معنی(example):

او امروز بی‌روح از میان کارهایش گذشت.

مثال:

She moved listlessly through her tasks today.

معنی فارسی کلمه listlessly

: معنی listlessly به فارسی

بدون انرژی یا علاقه، به‌گونه‌ای که نشان‌دهنده خستگی یا بی‌تفاوتی است.