معنی فارسی micro-managed
B1تجربه تحت کنترل دقیق بودن در انجام کارها.
Managed in a very detailed and controlling manner.
- VERB
example
معنی(example):
او در طول کارآموزیاش احساس میکرد که بهطور دقیق مدیریت میشود.
مثال:
She felt micro-managed during her internship.
معنی(example):
مدیریت دقیق ممکن است برای کارمندان عذابآور باشد.
مثال:
Being micro-managed can be demotivating for employees.
معنی فارسی کلمه micro-managed
:
تجربه تحت کنترل دقیق بودن در انجام کارها.