معنی فارسی middlingness
B1وضعیتی که در آن چیزی متوسط یا کمارزش باشد.
The quality or state of being mediocre or average.
- NOUN
example
معنی(example):
میانگین بودن فیلم توجه زیادی را جلب نکرد.
مثال:
The middlingness of the film did not attract much attention.
معنی(example):
منتقدان در مورد میانگین بودن غذاهای رستوران بحث کردند.
مثال:
Critics discussed the middlingness of the restaurant's meals.
معنی فارسی کلمه middlingness
:
وضعیتی که در آن چیزی متوسط یا کمارزش باشد.