معنی فارسی misgovernance

B2

بدنظمی در مدیریت و اداره امور یک کشور یا سازمان که منجر به نتایج نامطلوب می‌شود.

Failure to govern properly; poor management of public affairs.

example
معنی(example):

بدنظامی می‌تواند به ناآرامی عمومی منجر شود.

مثال:

Misgovernance can lead to public unrest.

معنی(example):

کشور سال‌ها از بدحکومتی رنج می‌برد.

مثال:

The country suffered from misgovernance for years.

معنی فارسی کلمه misgovernance

: معنی misgovernance به فارسی

بدنظمی در مدیریت و اداره امور یک کشور یا سازمان که منجر به نتایج نامطلوب می‌شود.