معنی فارسی nondiscerning

B1

به حالتی اطلاق می‌شود که در آن فرد قادر به تشخیص تفاوت‌ها نیست.

Describes someone who is unable to discern or make distinctions.

example
معنی(example):

سلیقه غیرمتمایز او در هنر باعث شد که نقاشی نادرستی را انتخاب کند.

مثال:

His nondiscerning taste in art led him to choose the wrong painting.

معنی(example):

غیرمتمایز بودن می‌تواند به تصمیمات ضعیف منجر شود.

مثال:

Being nondiscerning can lead to poor decisions.

معنی فارسی کلمه nondiscerning

: معنی nondiscerning به فارسی

به حالتی اطلاق می‌شود که در آن فرد قادر به تشخیص تفاوت‌ها نیست.