معنی فارسی nondiscernment

B1

وضعیتی که در آن فرد نمی‌تواند تفاوت‌ها یا جزئیات را تشخیص دهد.

The inability or failure to discern or perceive distinctions.

example
معنی(example):

غیرمتمایز بودن در انتخاب‌ها ممکن است به پشیمانی منجر شود.

مثال:

Nondiscernment in choices can lead to regret.

معنی(example):

غیرمتمایزی او بر قضاوت او تأثیر گذاشت.

مثال:

His nondiscernment affected his judgment.

معنی فارسی کلمه nondiscernment

: معنی nondiscernment به فارسی

وضعیتی که در آن فرد نمی‌تواند تفاوت‌ها یا جزئیات را تشخیص دهد.