معنی فارسی nonmonastic

B2

غیرمناستیکی، به وضعی اطلاق می‌شود که به زندگی راهبانه و انزوا مربوط نباشد.

Not relating to or characteristic of a monastery or monastic life.

example
معنی(example):

او سبک زندگی غیرمناستیکی را انتخاب کرد که بر خانواده و شغلش متمرکز بود.

مثال:

She chose a nonmonastic lifestyle, focusing on her family and career.

معنی(example):

این دوره غیرمناستیکی است و به شرکت‌کنندگان اجازه می‌دهد در فعالیت‌های مختلف شرکت کنند.

مثال:

The retreat is nonmonastic, allowing participants to engage in various activities.

معنی فارسی کلمه nonmonastic

: معنی nonmonastic به فارسی

غیرمناستیکی، به وضعی اطلاق می‌شود که به زندگی راهبانه و انزوا مربوط نباشد.