معنی فارسی nonmotile

B1

غیرحرکتی، ارگانیسمی که قادر به حرکت مستقل نیست.

Incapable of self-movement; stationary.

example
معنی(example):

باکترها به عنوان غیرحرکتی شناسایی شدند، به این معنی که خودشان حرکت نمی‌کنند.

مثال:

The bacteria were identified as nonmotile, meaning they do not move on their own.

معنی(example):

ارگانیسم‌های غیرحرکتی معمولاً به جریان‌ها برای حرکت تکیه می‌کنند.

مثال:

Nonmotile organisms often rely on currents to move.

معنی فارسی کلمه nonmotile

: معنی nonmotile به فارسی

غیرحرکتی، ارگانیسمی که قادر به حرکت مستقل نیست.