معنی فارسی nonobservant

B1

عدم توجه به جزئیات یا نشانه‌های محیط اطراف.

Failing to notice or observe something.

example
معنی(example):

او به نشانه‌های اجتماعی اطرافش غیرمراقب بود.

مثال:

She was nonobservant of the social cues around her.

معنی(example):

غیرمراقب بودن می‌تواند به سوءتفاهم‌ها منجر شود.

مثال:

Being nonobservant can lead to misunderstandings.

معنی فارسی کلمه nonobservant

: معنی nonobservant به فارسی

عدم توجه به جزئیات یا نشانه‌های محیط اطراف.