معنی فارسی nonobservantly
B1به طور غیرمراقب، بدون توجه به جزئیات.
In a manner that shows a lack of attention to detail.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در طول سخنرانی به طور غیرمراقب گوش داد.
مثال:
He listened nonobservantly during the lecture.
معنی(example):
او بهطور غیرمراقبانه عمل کرد و جزئیات مهم را از دست داد.
مثال:
She acted nonobservantly, missing important details.
معنی فارسی کلمه nonobservantly
:
به طور غیرمراقب، بدون توجه به جزئیات.