معنی فارسی nonprimitively

B1

به روشی که به سادگی به واقعیت‌های اساسی محدود نمی‌شود.

In a manner that involves complexity or advanced understanding.

example
معنی(example):

این مفهوم می‌تواند به‌طور غیر اولیه درک شود تا ایده‌های پیچیده را شامل شود.

مثال:

The concept can be understood nonprimitively to include complex ideas.

معنی(example):

هنگام حل مسائل، به‌طور غیر اولیه فکر کنید تا همه امکانات را بررسی کنید.

مثال:

When solving problems, think nonprimitively to explore all possibilities.

معنی فارسی کلمه nonprimitively

: معنی nonprimitively به فارسی

به روشی که به سادگی به واقعیت‌های اساسی محدود نمی‌شود.