معنی فارسی nonsolvable
B2غیرقابل حل، به وضعیتی یا مشکلی اشاره دارد که راهحلی برای آن وجود ندارد یا نمیتوان آن را حل کرد.
Incapable of being solved; an unsolvable problem.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
به نظر میرسید که این مسئله از ابتدا غیرقابل حل است.
مثال:
The problem seemed nonsolvable at first glance.
معنی(example):
بسیاری بر این باور بودند که این معادله بدون تکنیکهای پیشرفته غیرقابل حل است.
مثال:
Many believed that the equation was nonsolvable without advanced techniques.
معنی فارسی کلمه nonsolvable
:
غیرقابل حل، به وضعیتی یا مشکلی اشاره دارد که راهحلی برای آن وجود ندارد یا نمیتوان آن را حل کرد.