معنی فارسی obeyance
B1پیروی، حالت یا وضعیت اطاعت از یک حکم یا قانون.
The state of being in effect or adherence to an order or rule.
- NOUN
example
معنی(example):
در پیروی از قانون، شرکت سیاستهای خود را تغییر داد.
مثال:
In obeyance to the law, the company changed its policies.
معنی(example):
قرارداد تا زمان امضای هر دو طرف در انتظار است.
مثال:
The contract stays in obeyance until both parties sign.
معنی فارسی کلمه obeyance
:
پیروی، حالت یا وضعیت اطاعت از یک حکم یا قانون.