معنی فارسی obsequeence

B1

ترتیب یا نوع خاصی از مراسم‌ها یا آداب و رسوم.

A particular sequence or order of events, especially in a ritual context.

example
معنی(example):

ترتیب ابسکوس به راحتی قابل دنبال کردن نبود.

مثال:

The obsequeence of the ritual was difficult to follow.

معنی(example):

یک ترتیب خاص برای اجرای مراسم وجود دارد.

مثال:

There is a specific obsequeence to the way the ceremony must be performed.

معنی فارسی کلمه obsequeence

: معنی obsequeence به فارسی

ترتیب یا نوع خاصی از مراسم‌ها یا آداب و رسوم.