معنی فارسی observatin

B1

عمل یا فرایند مشاهده، مخصوصاً در زمینه‌های علمی.

The act or process of observing, especially in scientific contexts.

example
معنی(example):

مشاهده پرندگان در طول مهاجرت برای حفاظت ضروری است.

مثال:

The observatin of birds during migration is essential for conservation.

معنی(example):

مهارت‌های مشاهده او به پیگیری حیات وحش به طور مؤثر کمک کرد.

مثال:

Her observatin skills helped track the wildlife effectively.

معنی فارسی کلمه observatin

: معنی observatin به فارسی

عمل یا فرایند مشاهده، مخصوصاً در زمینه‌های علمی.