معنی فارسی off one's feed
B1بیاشتها بودن، زمانی که کسی یا چیزی تمایلی به غذا خوردن ندارد.
To have no appetite; not wanting to eat.
- IDIOM
example
معنی(example):
سگ از دیروز به هیچ غذایی میل نکرده است.
مثال:
The dog has been off his feed since yesterday.
معنی(example):
اگر به غذایت بیمیلی، ممکن است وقت آن باشد که به پزشک مراجعه کنی.
مثال:
If you're off your feed, it might be time to see a doctor.
معنی فارسی کلمه off one's feed
:بیاشتها بودن، زمانی که کسی یا چیزی تمایلی به غذا خوردن ندارد.