معنی فارسی on the tip of one's tongue

B1

به معنای وجود داشتن یک فکر یا کلمه‌ای که فراموش شده و به یاد آوردن آن دشوار است.

Referring to a word or idea that is almost remembered but not quite accessible.

example
معنی(example):

نام او بر لبه زبانم است اما نمی‌توانم به یاد آورم.

مثال:

I have her name on the tip of my tongue but I can't remember it.

معنی(example):

پاسخ بر لبه زبانم است، اما فقط در دسترس نیست.

مثال:

The answer is on the tip of my tongue, but it's just out of reach.

معنی فارسی کلمه on the tip of one's tongue

:

به معنای وجود داشتن یک فکر یا کلمه‌ای که فراموش شده و به یاد آوردن آن دشوار است.