معنی فارسی on the town
B1به معنای رفتن به یک محل عمومی نظیر رستوران یا باشگاه برای تفریح و سرگرمی.
To go out to enjoy social activities, especially at night.
- IDIOM
example
معنی(example):
ما برای لذت بردن از زندگی شبانه به بیرون رفتیم.
مثال:
We went out on the town to enjoy the nightlife.
معنی(example):
بعد از یک هفته طولانی، او از اینکه آخر هفته به بیرون میرود، هیجانزده بود.
مثال:
After a long week, she was excited to be on the town for the weekend.
معنی فارسی کلمه on the town
:
به معنای رفتن به یک محل عمومی نظیر رستوران یا باشگاه برای تفریح و سرگرمی.