معنی فارسی oppilates

B1

عمل سرکوب احساسات یا افکار در موقعیت‌های خاص.

To suppress or hold back emotions or thoughts.

example
معنی(example):

او معمولاً در موقعیت‌های استرس‌زا احساساتش را سرکوب می‌کند.

مثال:

He often oppilates his emotions during stressful situations.

معنی(example):

در یک بحران، او افکارش را برای آرام ماندن سرکوب می‌کند.

مثال:

In a crisis, she oppilates her thoughts to stay calm.

معنی فارسی کلمه oppilates

: معنی oppilates به فارسی

عمل سرکوب احساسات یا افکار در موقعیت‌های خاص.