معنی فارسی oppugner
B1فردی که به یک نظریه یا فرضیه اعتراض میکند.
One who opposes or argues against something; a challenger.
- NOUN
example
معنی(example):
به عنوان یک معترض، او همیشه وضعیت کنونی را به چالش میکشید.
مثال:
As an oppugner, he always questioned the status quo.
معنی(example):
او به عنوان یک معترض برجسته در زمینه اخلاق شناخته میشود.
مثال:
She is known as a prominent oppugner in the field of ethics.
معنی فارسی کلمه oppugner
:
فردی که به یک نظریه یا فرضیه اعتراض میکند.