معنی فارسی outbranch
B1جلوتر بودن در شاخه زدن یا پخش شدن نسبت به درختان دیگر.
To extend branches more than other trees.
- VERB
example
معنی(example):
درخت به نظر میرسید که از درختان همسایه جلوتر است.
مثال:
The tree seemed to outbranch the neighboring ones.
معنی(example):
با رشدش، شروع به بیرون آمدن در چندین جهت کرد.
مثال:
As it grew, it began to outbranch in multiple directions.
معنی فارسی کلمه outbranch
:
جلوتر بودن در شاخه زدن یا پخش شدن نسبت به درختان دیگر.