معنی فارسی overlearnedness

B1

وضعیتی که در آن اطلاعات یا مهارت‌ها به حدی یاد گرفته شده که ارتباطات اجتماعی یا بیان آزاد مشکل می‌شود.

The state of having learned something excessively, often leading to rigidity.

example
معنی(example):

بیش از حد آموختگی سخنرانی او باعث شد که دیگران نتوانند درگیر شوند.

مثال:

The overlearnedness of his speech made it difficult for others to engage.

معنی(example):

بیش از حد آموختگی او در موضوع به او اعتماد به نفس داد اما کمی خشک کرد.

مثال:

Her overlearnedness in the subject gave her confidence but made her a bit rigid.

معنی فارسی کلمه overlearnedness

: معنی overlearnedness به فارسی

وضعیتی که در آن اطلاعات یا مهارت‌ها به حدی یاد گرفته شده که ارتباطات اجتماعی یا بیان آزاد مشکل می‌شود.