معنی فارسی overliing
B1حالت یا شرایطی که یک چیز بر روی چیز دیگر قرار دارد و بر آن تسلط دارد.
Something that is lying over another thing.
- OTHER
example
معنی(example):
ابرهای فراگیر نشانهای از طوفان نزدیک بودند.
مثال:
The overliing clouds warned of an impending storm.
معنی(example):
جو غالب، بار سنگینی از تنش را به همراه داشت.
مثال:
The overliing atmosphere felt heavy with tension.
معنی فارسی کلمه overliing
:
حالت یا شرایطی که یک چیز بر روی چیز دیگر قرار دارد و بر آن تسلط دارد.