معنی فارسی overnursed

B1

به حالت یا مرحله‌ای اشاره دارد که در آن فرد یا موجودی بیش از حد مراقبت شده است.

Past tense of overnurse; having provided excessive care or feeding.

example
معنی(example):

کودک بیش از حد شیر داده شده بود که بر توانایی‌اش در خوردن غذاهای جامد تأثیر گذاشت.

مثال:

The child was overnursed, which affected his ability to eat solids.

معنی(example):

بعد از اینکه بیش از حد شیر داده شد، نوزاد به تغذیه مداوم عادت کرد.

مثال:

After being overnursed, the baby became accustomed to constant feeding.

معنی فارسی کلمه overnursed

: معنی overnursed به فارسی

به حالت یا مرحله‌ای اشاره دارد که در آن فرد یا موجودی بیش از حد مراقبت شده است.