معنی فارسی overorganizing
B1سازماندهی بیش از حد که ممکن است مفید نباشد و کارایی را کاهش دهد.
The act of arranging or structuring something to an excessive degree.
- VERB
example
معنی(example):
سازماندهی بیش از حد محیط کار شما میتواند منجر به افزایش استرس شود.
مثال:
Overorganizing your workspace can lead to increased stress.
معنی(example):
او پروژهاش را بیش از حد سازماندهی میکند که ممکن است پیشرفت را به تأخیر بیندازد.
مثال:
She is overorganizing her project, which might delay progress.
معنی فارسی کلمه overorganizing
:
سازماندهی بیش از حد که ممکن است مفید نباشد و کارایی را کاهش دهد.