معنی فارسی overorganized
B1به شدت سازماندهی شده به شیوه ای که ممکن است غیرطبیعی باشد.
Arranged or structured in a manner that is excessively intricate or detailed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
عروسی به شدت سازماندهی شده بود و فضای کمی برای سرگرمی باقی گذاشت.
مثال:
The wedding was overorganized, leaving little room for fun.
معنی(example):
او گاهی اوقات طبیعت بیش از حد سازماندهی شده او را خسته کننده مییافت.
مثال:
He found her overorganized nature a bit exhausting at times.
معنی فارسی کلمه overorganized
:
به شدت سازماندهی شده به شیوه ای که ممکن است غیرطبیعی باشد.