معنی فارسی overorganization
B1سازماندهی بسیار زیاد که آزادی عمل یا خلاقیت را محدود میکند.
The excessive arrangement or structuring of activities or things.
- NOUN
example
معنی(example):
سازماندهی بیش از اندازه او برای این رویداد آن را خیلی سفت و سخت کرد.
مثال:
Her overorganization of the event made it feel too rigid.
معنی(example):
سازماندهی بیش از حد گاهی اوقات میتواند خلاقیت را خفه کند.
مثال:
Overorganization can sometimes stifle creativity.
معنی فارسی کلمه overorganization
:
سازماندهی بسیار زیاد که آزادی عمل یا خلاقیت را محدود میکند.